خاطرات قبل از زایمان
پسر گلم دارم به کلاسهای آخر بارداری نزدیک میشم یک روز ما رو به زایشگاه بردند و ما رو با شرایط اونجا آشنا کردند و چون در کلاسها شرکت کرده بودیم امکانات بهتری در اختیار ما می گذاشتند و ما مختار بودیم که بیمارستان مورد علاقه خودمون رو انتخاب کنیم بالاخره امیدزندگی مامان هر چه به زمان موعود نزدیکتر میشم ذوق و شوقم هم بیشتر میشه تاریخ زایمان مامانی رو 14تیر زدند اما میدونم زودتر میای و منو از چشم انتظاری در میاری راستی پسرم من و بابایی یک ثانیه تو خونه بند نمیشیم همیشه بیرونیم و بیشتر خونه ضحی جون میریم این روزها زیاد پیاده روی میرم چون هوا هم خیلی خوبه هنوز هوا زیاد گرم نشده. فرشته ی مامان ...